جلسه ۶: مظهر اسم کبیر
اعوذ بالله سمیع العلیم من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربِّ العَالَمین، الحَمدُللهِ الّذی لا یَبلُغُ مِدحَتُهُ القائِلون وَ لا یُحصِی نَعمائَهُ العَادّون وَ لا یُؤَدِّی حَقَّهُ المُجتَهِدون الّذی لا یُدرِکُهُ بُعدِ الهِمَم و لا یَنالُهُ غَوصُ الفِتَن، فَطَرَ الخَلائِقَ بِقُدرَتِه وَ نَشَر الرِّیاحَ بِرَحمَتِه وَ وَتَّدَ بِالصُّخورِ مَیَدان أرِضِه، اَوَّلُ الدِّین مَعرِفَتِه. والصَّلوهُ والسَّلامُ عَلَی خَیر خَلقِه و أَشرَفِ بَرِیَّتِه، الّذی سُمِّیَ فِی السَّماءِ بَأَحمَد وَ فِی الأَرضِین بِأبالقاسِمِ المُصطَفَی مُحَمِّد صَلواتُ اللهَ و سَلامُهُ عَلَیه و عَلی بن عَمِّهِ سَیِّدَ المُوَحِّدینَ اِمامَ العارفین عَلِی بن ابیطالب وَ اولادهِ المُنتَجَبِین.
امّا بعد قالَ علی علیه السلام فی مُناجاتِه: «یا کَبِیرُ لا تُصَعِّرْ خَدِّی وَ لا تُسَلِّطْ عَلَیَّ مَنْ لا یَرْحَمُنِی وَ ارْفَعْ ذِکْرِی وَ شَرِّفْ مَقامِی وَ اعْلِ فِی عِلِّیِّینَ دَرَجَتِی». [۱]
بار دیگر جهت نورانی شدن قلبها، خشنودی ارواح همهی شهداء و ارواح رفتگان این جمع صلواتی ختم بفرمائید.
همچون شبهای گذشته امشب نیز میپردازیم به ذکر یکی دیگر از اهداف والا و آرمانهای قدسیِ مولی الموحدین امیرالمؤمنین علیه السلام، تا زمینهائی باشد برای مقایسهی میان موضعگیریهای ما، جهت گیریهای ما، آرمانگزینیهای ما و آنیکه ادعا میکنیم پیشوای ما او هست، اماممان او هست، جلودارمان او هست، الگویمان او هست و برآنیم تا خودمان را بدو برسانیم.
مقدمتاً نکتهائی که روشن است یادآورم میشوم، اگر چه گمان نکنم به یادآوریِ خودش نیازمند باشد و آن اینکه همهی شما شنیدهائم و میشنویم و دانستهایم و میدانیم که در همهی ادیانی که صحبت از آفریدگار دارند و خدا دارند، همهی ادیانی که به نحوی به خدائی معتقد هستند، به پروردگاری معتقد هستند، مدعی هستند که این خدا و این پروردگار بزرگ است و طبیعتاً در مکتبی که ما در آن قرار داریم و مشرَبی که ادعای پیرویِ آن را میکنیم باز همین نکته تأکید شده است و ماها به عنوان مدعیان اسلام و اقامه کنندگانِ مناسک اسلامی و از جمله نماز، شروع نمازمان را با اعلام همین نقطه نظر انجام میدهیم و مساجدمان نیز لحظههای آغازین اتصال و روی کرد به حضرت دوست را با همین اعلام، آغاز میکنند آنجا که میگویند: الله اکبر، الله اکبر و نماز با تکبیره الإحرام شروع میشود و در طول نماز ما این مسائل را داریم به خصوص مسئلهی اعلام اکبریت حضرت حق را داریم و ما اهل تشیع پس از سلامهای ثلاثه، باز سه تکبیر استحبابی داریم که پشت سر هم میگوئیم الله اکبر.
اکبر در این کلام صیغهی مبالغه هست و کبیر هم صیغهی مبالغه هست، منتها به این معنا نیست که فرض بفرمائیم بگوئیم این میز بزرگ است آن میز بزرگتر است یا بزرگترین است، خدایانی هستند که بزرگاند اما خدای ما بزرگتر است، نه اینطوری نیست، این معنا را نمیدهد اکبر به اینجا، اکبر حالت نسبیت و مقایسهائی ندارد که بگوئیم که خدای ما از خدایان دیگر بزرگتر است، نسبت به آن خدا این خدا بزرگتر است، نه همچنین نسبیتی مد نظر نیست، کبیر و اکبر معنای دقیق و لطیف و عمیقش این است که کبیر یا اکبر، بزرگترِ از آن است که به وصف اندرگنجد، حتی به وصف کُبرویّت، این هم که میگوئیم الله اکبر، از ضیقی مقام است، ذهن ما بیشتر از این نمیکشد دیگر، شعورمان و توانائیمان بیشتر از این نیست تا در وصفش چیزی بگوئیم، او بزرگتر از آن است که ما اندر وصف او یا عظمتاش و بزرگیاش و بزرگواریاش بتوانیم چیزی بگوئیم، از نظر شأن بزرگ است، از نظر منزلت اکبر است و کبیر است، از نظر قدر اکبر است و کبیر است، از هر نظری که شما فکر کنید، علم، دانش، حیات، فیض، رحمت، جباریّت، غفاریّت، کرامت، از هر نظر که فکر کنیم کبیر است، کبیری که اگر بخواهیم علمش را مثلاً در نظر بگیریم، علمش در حدی نیست که ما بتوانیم حتی به گوشههای بسیار اندکش برسیم، بالاتر و بزرگتر و والاتر و اشرفتر و لطیفترِ از آن است که ما بگوئیم بزرگ است، اگر فیضش را در نظر میگیریم، رحمتش را در نظر میگیریم، باز همینقدر کبیر است و اکبر است.
و نکتهٌ عرشیه: خوب دقت کنند دوستان، آن جاهائی که حتی ما خیال میکنیم رحمتش و فیضش ناچیز است در همانجا کبیر است، یک پشه را در نظر بگیرید، یک فیل را در نظر بگیرید، یک پشه را در نظر بگیرید، یک کوه را، یک کوه همالیا را در نظر بگیرید، اینها با هم چه نسبتی دارند؟ ماها خیال میکنیم که پشه به عنوان جلوهای از رحمت الهی کبیر نیست، نه آقا همین پشه کبیر است، همهی علماء دنیا، در طول تمام تاریخ انسانیت جمع کنید تا یک پشهای بسازد، اصلاً ما ساختمانش هم برایش یاد میدهیم، بیا این را حیات بدهد. شعور بال زدن، غذا پیدا کردن، انتخاب غذا و مکان، طرح غذا، رشد و کمال و تولیدِ مثل را برایش یاد بدهد. اینطوری نیست که مثلاً پشه به عنوان مظهر اکبریت حق، کبیر نباشد، نخیر کبیر است. حتی یک حیوان تک سلولی، که یک سلول است فقط یک سلول، بیشتر نیست، چند ملیون آنها به سر سوزن جمع میشود، چند ملیونشان، دُم سوزن را بزنید داخل آن موجودات، بعد به چشم که دیده نمیشود هیچ، به زیر میکروسکوپ بگذارید چند ملیون است، یک دانه را جدا کنید، کبیر است. برای چی؟ برای از اینکه حیات دارد. شعوری برای زیستن و انتخاب غذا و انتخاب جای و حرکت دارد.
از این لحاظ، همه چیزِ حق کبیر است و از جمله، اینها که زمینههای خَلقی و زمینههای به اصطلاح بیرون ذات است، به زمینههای امری و امور زندگانی هدایتش کبیر است، هزار و چهارصد سال از ادعای قرآن میگذرد که اگر در این کلام شک دارید که از جانب خدا نیست بلکه پیامبری، شخصی، فردی، خودش این را ساخته و ساختهی دست خودش هست، اول آمدند گفتند فَأْتُواْ بِسُورَهٍ مِّن مِّثْلِهِ.[۲] یک سوره دو خطی مثلش بیاورید مثل سوره کوثر یا سوره توحید یا سورهی نمیدانم فلق، سوره ناس، بیاورید، کاری ندارد شما هم این کار را بکنید، بعد خوب دقت کنید که در آن دوره ادبیّت و شعر و شاعری در اوجی قرار داشت که هنوز که هزار و چهارصد سال میگذرد، در میان هیچ ملتی از ملتهای عالم به آن اوج نرسیده است، در اوجِ اوجِ اوجِ تاریخِ زباندانی و زبانداری میگوید شما هم دو تا خط بیاوید مثل این، این همه قصیده میسازید و قصاید آنقدر بزرگ و با عظمت بود که قصیدههائی را مثلاً از میان صدها قصیدهی صدها شاعر، عالیترینهائی که از آنها در تاریخ بشریت بهتر سروده نشده بود، انتخاب کرده بودند، آورده بودند به درون خانهی کعبه، نه به بیرون! به درون خانهی کعبه آویزان کرده بودند.
بچههائی که در دانشکدههای الهیات ادبیات هستند میخوانند:
قِفا نَبک من ذکری حبیبٍ وَ مَنزلِ بسِقطِ اللِّوی بَینَ الدَّخولِ فَحَوْمَلِ
أفاطِـــم مهلاً بعض هذا الـتدلـل وإن کنتِ قد أزمعت صرمی فأجملی
همینجور، بعد دیدند که نمیشود خوب چکار کنیم؟ نتوانستند! خداوند تخفیف داد، فرمود: اگر شک دارید، فأتوا بأیته من مثله.[۳] یک دانه آیه مثل آن بیاورید.
آقایون، به خدا به پیر به پیغمبر (ص) به فرق شکافتهی علی (ع)، خدا ما را دوست داشته و دوست دارد که این کتاب را روانه کرده است. خیلی دوستمان داشته، خیلی هم دوستمان دارد، میخواهد مثل خودش بشویم. «عَبدِی أطِعنی أجعَلُکَ مِثلی»[۴] از این قرآن پیروی کن، تبعیت کن، همه چیزات را هم جهت با این قرآن قرار بده تا تو را مثل خودم قرار بدهم، بسازم «أجعَلُکَ». دنبالهی حدیث این است که، حدیث هم حدیث قدسی است، که بعد از آنیکه «أجعَلُکَ مِثلی» ساختم، به هرچیزی که من میگویم «کُنْ» میشود «فَیَکون» تو هم به هرچیزی که بگویی بشو، میشود، عین بهشت. در بهشت همینکه انسان به ذهنش میآید که فلان چیز بخواهم میبیند جلواش گذاشته است، خوب اینجا چرا نباشیم؟ مگر این قرآن را فرستاده، پیامبر (ص) را فرستاده، این وعدهها را داده که فقط به آنجا همچنین اتفاقی بیافتد آن هم برای یک عدهی معدودی؟ قدر این کتاب را باید بدانیم، قدر حافظان این کتاب را باید بدانیم، قدر نمونههای عینی این کتاب، قرآن کتبی همین است که ما و شما پیش خودمان میگذاریم و میخوانیم با چشم خط میبریم و با زبان میگوئیم، قرآن نوری حقیقت دیگری است، قرآن ممثِّل علی (ع) بود و اولادش بودند و امام زمان (عج) است، حقیقت قرآن اینها هستند و اگر ما ارتباط خودمان را با حقیقت قرآن و با قرآن حفظ بکنیم و یگانه بسازیم میان ما و قرآن و قرآن های ناطق و حقیقت قرآن فاصلهائی نخواهد بود. هر شب همین زیارت امین الله را میخوانیم در آنجا میخوانیم که کاری بکن که ما با موالیانمان متصل بشویم.
به هر حال، حق از نظر ذات اکبر است، از نظر صفات اکبر است، از نظر افعال اکبر است، این دو سه تا را خوب دقت کنید، خداوند از نظر افعالِ حسنه، یک، از نظر افعال حسنه و دوم از نظر گسترش رحمت و فیضِ احسانِ وجود، آن هم بدون استحقاق، اکبر است و کبیر است و بالاتر از آن است که در تصور آید و لذا وقتی این موجودِ کبیر از طریق اسم مبارک کبیر بر کسی تجلی کند، این موجود مظهر کبرویت حضرت حق قرار میگیرد، مجلای او قرار میگیرد و وقتی قرار گرفت، این فرد از نظر، خوب دقت کنید نه کنشهای غیر ارادی و کنشهای اجباری و اضطراری، از نظر افعال اختیاری و کنشهای اختیاری، افعال حسنهاش کبیر میشود، عین حضرت حق میشود، در حد سعهی وجودیاش، از نظر رحمت و فیض وجود همانطوری میشود، دیگران را بزرگ میکند، کبیر میسازد، فعل دیگران را حصین میسازد، تنها فعل خودش حصین نیست، هرکس با او برخورد داشته باشد به مقدار عرضهای که دارد، به مقدار وسعت وجودی که دارد، به مقدار قوهی دریافتی که دارد، کنشاش حصین میشود، فعلش حصین میشود و دهندگیاش، فیضاش، رحمتش نه تنها حصین میشود، بزرگ میشود.
البته همانطور که گفتیم بزرگیِ اینجا به مفهوم بزرگیِ کوه و دشت و جثّه، خلاصه نیست، محدودهی وجودی مادی نیست، معقول است، جثّه بیرونی مطرح نیست که بزرگ بشود، جثهی فعلش مهم نیست که بزرگ بشود، حقیقت فعلش بلا تکرار میشود، آنقدر بزرگ میشود که چون او نمی باشد و نتواند شد. برای چی؟ برای اینکه لا تکرار فی التجلی.[۵]
و وقتی فرد، مظهر این اسم مبارک شد، اولاً از سرمایههائی برخوردار میگردد که بی نیاز از بذل و بخشش دیگران است، اینجا خیلی مهم است دیگر، به یک مورد اشاره میکنم و آن اینکه همهی ما البته یکی دو بار دیگر هم اشاره کردم، حالا نمیدانم به هرات بوده به اینجا بوده به کجا بوده، یادم نمانده است، همهی ما منتظریم تا دیگران ما را تأیید کنند، آقای تابش ها خیلی خوب آدمی است، اگر یکی بگوید نه بابا مالی نیست، آقای تابش ابروهایش در هم میریزد، برای چه مالی نیست؟ ما را چکار شده که مالی نیست؟ مجلس میگیریم برای امیرالمؤمنین (ع) تا دیگران بگویند خوب مجلسی گرفت، اگر بگویند به جای تابش، فلانی گرفت، ناراحت میشویم، نه بابا فلانی نبود مگر ندیدی پایین اطلاعیههای ما اسم مبارک بنده بود، اگر خوب قرآن میخوانیم برای این است که دیگران تأییدمان کنند و از ما تعریف و تمجید بکنند، اگر خانه خوبی میخریم برای این است که دیگران از ما تعریف و تمجید کنند، اگر ماشینی که سوار میشویم، زیر پایمان هست، گرانترین پول را میدهیم میخریم، برای اینکه عدهی دیگری بگویند بَه بَه و از بَه بَه گفتن دیگران شاد میشویم و لذت میبریم این یعنی چی؟ فکر کردیم که چرا اینطوری هستیم؟ چرا وقتی دیگران تعریفمان میکنند خوشمان میآید؟ برای چی؟ وقتی برای ما دست میزنند خوشمان میآید. به قول یکی از عرفا و شوخها وقتی بگویند بَه بَه میخندیم و وقتی بگویند اَه اَه گریه میکنیم، چرا به بَه بَه شاد میشویم و به اَه اَه ناشاد، غمگین و محزون! چرا؟ به دلیل اینکه ما گدائیم و گدا صفتیم و گدا سیرتیم، یک گدایِ معمولی هست که لقمهی نانی میخواهد بخورد، شکمی سیر کند و تکهای، پارچهای میخواهد که بدنی بپوشاند، یک گدا مثل آقای تابش است که وقتی بگویند استاد تابش بسیار مرد بزرگواری است، چاق میشود، این چه گدائی میکند؟ این تأیید دیگران و بَه بَه دیگران را گدائی میکند.
برگردیم امشب شب قدر است ها، قدر خود ما را خراب نکنیم، بَه بَه چیست غیر از باد؟ اَه اَه چیست غیر از باد؟ هیچی! ای که به بادی میگریی و به بادی میخندی، تو چهائی؟ تو چه قدری داری؟ چه ارزشی داری؟ چه کمالی داری؟ چه عظمتی داری؟ چه عزتی داری؟ چهائی؟ اینجا همان است، وقتی حق با این اسم و از طریق این اسم بر عبد، بر عبد، بر عبد، بر کسی که بنده است و بندهی او است، نه بندهی نفس خودش، نه بندهی هواهای خودش، نه بندهی خیالات خودش، نه بندهی تصورات خودش، نه بندهی آرمانهای پست و پلید خودش، بندهی او است و وقتی ربّ از طریق این اسم مبارک بر عبد تجلی کند اولین کاری که میشود این است که این بنده از سرمایهائی برخوردار میشود که از بذل و بخشش و دهش دیگران بی نیاز است، حالا هرکس هرچه میخواهد بگوید، بی نیاز است.
و ثانیاً نسبت به کسانی که این مظهریت را ندارند نه تنها کبیر است که با همهی عشق و علاقه و اخلاص و ایمان خودت تلاش میکند تا آنها را هم به این مقام برساند، هیچی هم نمیخواهد، میگوید شما آنچه را من میگویم عملی کنید و این سرمایهها را بگیرید، سرمایه از شما، فحش هم به من بده، تشکر که نمیکنید هیچ، فحش هم به من بده، منتها این سرمایه را بگیرید، عزیزان این سرمایه خوبی است بگیرید بعد که گرفتید فحش به من بده، حسنش از شما قبحِ فحشش از من، شما سرمایه را بگیرید با من هرگونه دلتان میخواهد رفتار کنید.
و سوم وقتی که بپذیریم یکی از معانیِ کبیر، مَلِک است، یعنی فرمانروا، سلطان، رئیس جمهور، آمرِ کل، متوجه میشویم که فرمانروائیِ چنین شخصی، یک، بیزوال است، دو، بیرقیب است، سوم بدون نقص و نارسائی هست، چند سال میشود بر فرق علی (ع) ضربت زدهاند؟ آنهائی که افرادی را مزدور کردهاند که بروید و بر فرق علی (ع) ضربت بزنید، سلطنتشان که از میان رفت، سلطنت ظاهریشان که از میان رفت، سلطنتِ باطنیشان هم دچار لعن و نفرت شد، ولی علی (ع) در طول این مدت در سرزمین دلها، در عرش دلها، سلطنت میکند، وقتی اسمش را میشنویم خجالت میکشیم، وقتی راه و رسمش را میشنویم و آگاه میشویم سرافکنده میشویم، درعین حالیکه نمیتوانیم از موضِع خودمان، به دلایل وابستگیها و دلبستگیهای بسیار نفرت انگیز کنار بکشیم، بازهم به دل آرزو داریم که کاری بشود ما هم یک چند قدمی، چند متری، چند سانتیای به مقامش نزدیک بشویم، این سلطه و این سلطنت زوال دارد؟ نه! رقیب دارد؟ کی است مثل علی (ع)؟ شاید بگوئید حسین (ع)! مگر اینها نور واحد نیستند؟ شاید بگوئید امام جعفر صادق (ع)، امام باقر (ع)، امام رضا (ع)! خوب اینها که همه یک نور اند، نور دیگری نیست، اسم ها فرق میکند حقیقت که یک چیز است، بِرون از این نور بگوئید کی است؟
بی عیبی را نگاه کنید، بدون نقص، بدون نارسائی، بدون نقص، بدون عیب، بدون نارسائی، در این تاریخ علی (ع) دشمن نداشته است؟ امام حسن (ع) دشمن نداشته است؟ امام حسین (ع) دشمن نداشتهاند؟ همینجور بیائید تا برسیم به امام زمان (عج) و او هم از دست ما، از بی عرضگیما فراری شده و گرنه ما عرضه اگر میداشتیم که نیازی نداشت که او در پردهی غیبت بماند، میداند که تابش و امثال تابش بیشرفتر و بیعرضهتر از آنند که مرا محافظت کنند، بیعرضهتر و بیلیاقتتر از آنند که پشت سر من مقاومت کنند بایستند و از خود مردانگی نشان بدهند، وگرنه در پردهی غیبت نمیماند، اینها دشمن داشتند، چه عیبی چه نقصی چه نارسائیای، دشمنان توانستند برای اینها بتراشند، به این معنا که این نقص را حداقل خود دشمنان و امثالشان بپذیرند، اگر بپذیریم که بعضی از مسلماننماها، حالا در مذاهب مختلف، اینها تنها کاری که توانستند بکنند و تنها موضعی که توانستند بگیرند این بوده است که بگویند بعد از پیغمبر (ص) کسی معصوم نبوده است و نمیباشد، خیلی خوب، عیب بتراش! تو تنها هنری که کردی اینکه گفتی اینها معصوم نیستند، خوب این که معصوم نیست عیبش چیست؟
خُب، اگر خداوند از طریق این اسم بر عبدی و بندهائی تجلی کرد، او را مظهر این اسم مبارک قرار میدهد و وقتی داد اینطوری میشود و این یعنی رسیدن به مرتبهی، کمال مرتبهی وجودی، یعنی رسیدن به مرتبهی بیعیبی و نزاهت و برائت از نواقص، یعنی رسیدن به مرتبهی دهشی فوق تصور، آرمان علی علیه السلام آنست تا مظهر و مجلای کامل این اسم قرار بگیرد. آرمان ما چه است؟
امشب سر فرش علی (ع) نشستهایم، بعد قرآنها را هم چند لحظهی دیگر به سر میگیریم، از خدا چه میخواهیم؟
لذا به دنبالهی مطلب حضرت (ع) میفرماید: «لا تُسَلِّطْ عَلَیَّ مَنْ لا یَرْحَمُنِی» کسی که بر من رحم نمیکند، البته بنده این کلمات را بطور غیر متعارف ترجمه میکنم، عادت بدی که تابش دارد یکیاش همین است، آنی که بر من عشق نمیورزد، بر من مسلط مگردان، اگر پدر من است، ادعای دوستی میکند، ادعای عشق میکند، اما این ادعا، ادعای دروغین است او را بر من مسلط نگردان تا مرا در همان راهی بکشاند و ببرد و تربیت کند که خودش رفته است، خودش به کجا رفته است؟ نهایتاً رسیده رئیس جمهور یک کشور شده، از خدا دور افتاده و به خلق و به هَوَىٰ نزدیک شده، او را بر من، پدر من است، بر من مسلط مگردان، من ریاست جمهوری نمیخواهم، من بندگی میخواهم، من عبدیّت میخواهم، من این میخواهم که وقتی سر به سجده نهادم و گفتم: «سبحان ربی الأعلی و بحمده» از آن طرف ندا بیاید که «لَبّیک عَبدِی أَوصِلنی» بچسب به ما، وصل شو به ما! نه اینکه رئیس جمهور بشوم مردم فحشم بدهند، رئیس جمهوری داریم که مردم فحشش ندهند؟ بله؟ سراغ دارید رئیس جمهوری که مردم فحشش ندهند؟
بزرگترین ثروتمندِ تاریخ میگویند قارون بوده است، البته خوب در تاریخ آمدهاند، بزرگترین ثروتمندِ تاریخ بدون دشمن بوده است؟ فحش نشنیده است؟ اینها ارزش ندارد، ارزش آن دارد که به آنجائی برسد که والاتر و بالاتر و زیباتر و لطیفتر و عزیزتر و شریفترِ از او چیزی نیست، گاهی نفسِ انسان بر انسان رحم نمیکند، البته بعضیها معقدند که همیشه نفس بر انسان بیرحمی میکند و لذا تلاش میکنند از نفس به ربّ پناه ببرند. «لا تُسَلِّطْ عَلَیَّ مَنْ لا یَرْحَمُنِی» آنیکه به من عشق نمیورزند بر من مسلط مگردان.
«وَ ارْفَعْ ذِکْرِی» یاد مرا، نام مرا، حضور ذهنی، کتبی و عینی مرا رفعت بخش، چگونه رفعتی بندهام؟ رفعتی که زادهی تجلیِ اسم مبارک کبیر باشد و از آن بالاتر رفعتی تصور نشود و برای آن رفعت حدی وجود نداشته باشد، نه تاریخ بتواند بزداید نه دشمن، نه عقل و باد و مه و خورشید و فلک!
«وَ شَرِّفْ مَقامِی» مقام مرا با شرافت فرمای، شریف به چیزی میگویند که از نظر جاذبه بهترِ از او نمیتوانیم سراغ بدهیم، کاری بکن تا من به مقامی برسم که هرکس آن مقام را تصور میکند، جذبش بشود، البته میدانیم که این کلمات را ما میگوئیم منتها به تهش وارد نمیشویم، میگوئیم کس، خوب کس پیدا کنید، مشکل این است که کس نداریم.
«وَ اعْلِ فِی عِلِّیِّینَ دَرَجَتِی» نه بین خلق، بین زمین، به مردمانِ چیز میخورند، چیزی میپوشند، چیزی میخواهند، چیزی میخرند، چیزی میفروشند، نه بین اینها که هیچی، پس بین کی؟ آنهائی که از آنها بالاتر نیستند، علیین! «وَ اعْلِ فِی عِلِّیِّینَ دَرَجَتِی» میان فرشتگان عالم بالا و کسانی که در آن عالم قرار دارند، درجهام را عالیترین بگردان، آقا این هدف امام است، چرا اینها را اعلام کرده است؟ برای اینکه مائیکه روی فرشش مینشینیم یاد بگیریم، از امشب بیائیم شیعه علی (ع) بشویم.
پروردگارا! تو را به حقِّ حقیقت این شب مبارک، تو را به جانِ جانِ جانِ علی (ع)، تو را به دردهای زینب کبری (س) تو را به یتیمهای فاطمه زهرا (س) جانهای ما را با نور این معارف روشن و منور بگردان!
بارالها! تو را به حق هرکه دوست میداری و هرچه دوست میداری ما را توفیق عنایت فرمای تا شیعهی علی (ع) باشیم.
والسلام علینا و علیکم و علی عباد الصالحین، رحم الله من قرأ الفاتحه مع الصلوات.
اللهم صل علی محمد و آل محمد.
[۱] – دعای مباهله امیرالمؤمنین علی علیه السلام. الإقبال بالأعمال الحسنه، ابن طاووس، على بن موسى (م ۶۶۴ ق)، ج۲، ص۳۶۱. (الحدیثیه)
[۲] – سوره بقره، آیه ۲۳.
[۳] – فَأْتُواْ بِسُورَهٍ مِّن مِّثْلِهِ. (سوره بقره، آیه ۲۳)
[۴] – برخی کتبی که به این حدیث اشاره کردند: جواهر السنیه فی الاحادیث القدسیه، حرعاملی، محمد بن حسن (م ۱۱۰۴ هـ)، ص ۳۶۳ و ۳۶۱ و بحار الأنوار، مجلسی، محمد تقی (م ۱۰۰۶ هـ)، ج۹۰، ص۳۷۶ و ج۱۰۲، ص ۱۶۵ و الفوائد العلیه، بهبهانی، سید علی (م ۱۳۹۵ هـ)، ج۲، ص۳۹۴ و الفوائد الرجالیه، سید بحر العلوم، محمد مهدی، ج۱، ص۳۸ و أبو طالب حامی الرسول، العسکری، نجم الدین (م ۱۳۸۰ هـ)، ص ۱۸۵ و شجره طوبى، الحائری، محمد مهدی، ج۱، ص ۳۳.
[۵] – اسفار، ملاصدرا، محمد بن ابراهیم (م ۱۰۴۵ هـ) ص ۲۹۲، ۳۴۱ و ۳۵۷ (قم، انتشارات مصطفوی، بیتا)
شما هم دیدگاه خود را بنویسید