جلسه ۱: مظهر ربوبیت، وقایع از آتش و ورود به جنت
اعوذ بالله سمیع العلیم من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین، الحمدلله الأولِ بِلا اول کان قَبله و الأخِرِ بِلا آخر یَکونُ بَعدَه، الّذِی قَصُرَت عَن رُؤیتِهِ اَبصارُ النّظَارین و عَجَزَت عن نَعته اوهام الواصفین، ابتدأ بِقدرتهِ الخَلق إبتداءً، واخترعَهُم عَلی مَشیَّتِهِ إختراعاً، ثُمّ سَلَکَ بِهِم طَریقَ إرادَتِه، وابعَثَهُم فِی سَبیل مَحَبِّتِه، ثُمَّ الصّلوهُ و السّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِهِ و أشرَفِ بَرِیَّتِه، الّذِی سُمِّیَ فِی السَّماءِ بِأحمَد وَ فِی الأرضین بّأبّالقاسِم المُصطفَی مُحَمّد صَلواتُ اللهِ و سَلامُهُ عَلیه وَ عَلی بنِ عَمِّهِ سَیّدِ الموحدین امامَ العارفین عَلِی بن ابیطالب و اولادِهِ المُنتَجَبِین.
اَمّا بَعد قال علی علیه السلام: «اللّهُمّ إنّی أسْأَلُکَ یا اللَّهُ بِالرُّبُوبِیَّهِ الَّتِی تَفَرَّدْتَ بِها أنْ تَقِیَنِی مِنَ النّارِ بِقُدْرَتِکَ وَ تُدْخِلَنِی الْجَنَّهَ بِرَحْمَتِک».[۱]
بار دیگر جهت خشنودیِ ارواح شهدا، رفتگان اسلام و این جمع و بویژه رفتگانِ صاحب محفل، اجماعاً صلواتی ختم بفرمائید.
با ابراز تبریک و تهنیت جهت این مولود عزیز و شریف، اگر توانستم دقایق چندی که در خدمت عزیزان هستم، مقدمات یک مسئله را و موضوع را طراحی خواهم کرد.
مباحثی که برای این دهه انتخاب کردهام، بحث هائی هست که از یک نظر متوجهِ شناختِ انسانِ کامل میشود، به این معنا که بررسی خواهیم کرد انسان کامل چه هدفهائی را دنبال میکند؟ و انرژیهای وجود خودش را در جهت رسیدن به چه هدفهائی صرف میکند؟ هر کسی در زندگی خودش اهدافی دارد و برای رسیدن به آن اهداف از منابع قدرت و نیرو بهره میگیرد تا با بهرهگیری از این منابع یا منبع بتواند هدفش را محقق بسازد و در زندگانی خودش شکوفا بگرداند. یکی میخواهد به اوج ثروتمندی برسد و لذا تلاش میکند با منابعی که میتوانند این قدرت را به او افاده کنند و افاضه کنند در رابطه قرار بگیرد و با بهرهگیری از آن زمینهها خودش را به آن جاهائی که دوست میدارد و در نظر گرفته است برساند.
دیگری میخواهد به اوج قدرت سیاسی برسد، جائیکه شاید کمتر کسانی میتوانند به آن مرتبهی از توانمندیِ سیاسی دست پیدا کنند، طبیعی هست که تلاش میکند راه و کارهائی را مورد توجه قرار بدهد، مورد بهرهوری قرار بدهد که میتوانند آنها او را به اوج قدرت و شهرت سیاسی برسانند، دیگری میخواهد در بُعد فرهنگی، دانشی و یا هنری به قلههای هنر و دانش دست پیدا کند، طبیعتاً بایستی با مراکز قدرتِ فرهنگی و توانِ فرهنگی تماس داشته باشد و بکوشد تا به آنجا برسد، هرکسی هدفی دارد، انسان کامل چه هدفی دارد؟ و برای رسیدن به این هدف، چه موضِعی میگیرد، موضعگیری هایش چگونه هست؟ کسیکه میخواهد به قدرت سیاسی یا فرهنگی برسد، آیا مواضعی که میگیرد در رابطهی با همان زمینه است یا نه؟ مثلاً در موضع اقتصاد کار میکند اما وقتی از آن بپرسی چکار میکنی؟ میگوید میخواهم به اوجِ تفکری فلسفی یا عرفانی یا هنری برسم! به این معنا که انسان کامل، آن کسی هست که وقتی هدفش را تعیین کرد و معین ساخت، میکوشد دقیقاً موضِعی بگیرد که با آن هدف در ارتباط نزدیک و تنگاتنگ قرار دارد و آن موضعگیری میتواند او را در راه رسیدنِ به هدف یاری نماید، تجهیز کند، قدرت ببخشد و همکاریِ لازم را ارائه نماید، همچنین در سایر زمینهها، چنانکه میکوشد جهتی که انتخاب میکند جهتی باشد که دقیقاً به آن هدفی که در نظر دارد، او را میرساند.
میتوانیم اینطوری هم به عرض برسانیم که: وقتی انسان هدفی را در نظر میگیرد، این هدفگزینی و هدفگیری همراه هست با جهتگیریِ متناسبِ با هدف از یک طرف و موضعگیری ملایم با هدف از دیگر سوی؛ بحثهای ما پیرامون همین نکته خواهد بود، علتش هم روشن است، از امشب شروع شده که شب ولادت آقا هست، آقا امام حسن مجتبی علیه السلام، جمع شدیم برای چی؟ برای اینکه ما موالیان علی (ع) و فرزندان او هستیم، در چه چیزی موالیِ علی (ع) هستیم؟ در هدفگیریهایمان؟ در جهتگیریهایمان؟ در موضعگزینیهایمان؟ یا نه فقط ادعا میکنیم و جزء مایهی بدنامی آنها نمیباشیم.
در هرات حدود یک ماه قبل، دقیقاً روز پانزدهم شعبان بود، در مدرسهی قائم صحبتهائی داشتم، به عرض دوستانی که آنجا بودم رساندم که تصمیم گرفته بودم امروز به جای لباس رنگی، واقعاً لباس سیاه بپوشم و به جای اینکه برای شما تبریک بگویم ولادت آقا امام زمان (عج) را، برای شما تسلیت بگویم! این همه بیحرمتی هائیکه از جانب ما مدعیان به ساحت مقدس آقا امام زمان (عج) میشود، یعنی فنا و مرگ و نابودیِ ولایت را در خودمان تسلیت بگویم!
سلسله بحثهائی هم که از امشب شروع میشود، مقدار زیادِ زیادش، بالای نود و پنج درصدش متأسفانه تلخ است! ما همه ادعا میکنیم که پیروان علی بن ابیطالبیم، دوستداران زهرائیم، کدام کار ما به کار علی (ع) و فرزندانش شباهت دارد؟ چه موضعگیریهائی داریم که دقیقاً، حالا نمیگوئیم، مثلاً میگوئیم سی درصد، خوب دقت کنید این خیلی مسأله هست ها! سی درصد موضعگیریهای ما، همجهت و همراه و همگام و هماهنگ و همگونه با موضعگیری های علی بن ابیطالب (ع) و فرزندانش هست؟ چند درصدِ از هدفگزینی های ما با هدفگزینیهای این بزرگواران هماهنگ است؟ همتراز است؟ لذا اگر دیدید که قسمتی از عرایض بنده کمی تلخ است، کمی یأس آلود است، کمی دردمندانه هست، کمی خمود آور است، بر بنده ببخشائید! برای اینکه خُب، اگر نگویم، خیانت کردهام، از یک طرف به شماها خیانت کردهام و به همهی مخاطبان خودم که بعداً این حرفها را میشنوند و از دیگر طرف به خودم خیانت کردهام که توئی که میدانستی چرا نگفتی؟ کی میخواستی بگوئی؟ و برای که میخواستی بگوئی؟ اینها که این همه درد کشیدهاند، رنج کشیدهاند، ستم کشیدهاند، آوارگی کشیدهاند، طعنه شنیدهاند، اینها این حرفها را تحمل نکنند برای که میخواستی بگوئی؟
بحثها از دیدگاه دیگری یک نوع مقارنهی خویشتن با موالیمان ما هست، ببینیم که ما در کجای کاریم، در چه زمینه هائی اینها الگوی عملی ما هستند، آیا این زمینههائی که از این به بعد خواهد آمد، البته شاید اگر حدود دو ماه پشت سر هم بنده سخنرانی داشته باشم به پایان برسد ولی من مقدمتاً همین ده بخش اول را انتخاب کردهام تا متباقی بماند که به کجا میکشیم و میرسیم، آیا در این زمینهها ما کوچکترین، کمترین رابطهی با هدفگزینیها و آرمان گرائیهای علی بن ابیطالب (ع) داریم یا نداریم؟ آیا این آرمانها را برای ما تا به حال کسی طراحی کرده است، تبیین کرده است یا نکرده است؟ اگر نکردهاند چرا نکردهاند و اگر کردهاند کیها هستند و در کجا تبیین کردهاند؟ در کل یک نوع موازنه هست و یک نوع الگو برداری از زندگی بهترین شخصیت تاریخ بشریت، لذا آنهائی که دلشان به خودشان بسوزد، در این دنیائی که دل هیچکس به هیچکسی نمیسوزد، برای آنهائی که حداقل خودشان میخواهند برای خویش احترامی بگذارند، در این تعاملاتی که هیچکس به دیگری حرمت نمیگذارد و احترام نمیگذارد، فقط خواهش بنده این هست که مطالب را بشنوید، اگر خوب بود و فکر کردید هم شأن شما هست و در شأن شما هست، گوشههائی را به کار ببندید، ضمانتش با علی بن ابیطالب (ع)! و برویم تا ببینیم که به کجا کشیده میشود.
حضرت (ع) در یکی از دعاهائی که دارند میدانید که این بحث را زیاد شنیدید از بنده چه در جلسات شرح صحیفه سجادیه علیه السلام و چه در زمینههای دیگر، که دعا زبانِ درخواستِ عملیِ انسان هست. زبانِ درخواستِ آرمانیِ انسان هست و علی (ع) نشسته پس از ذکر یک سلسله از آیات قرآنی دستها را به دعا بلند کرده و از خدا میخواهد:
«اللّهُمّ إنّی أسْأَلُکَ یا اللَّهُ بِالرُّبُوبِیَّهِ الَّتِی تَفَرَّدْتَ بِها أنْ تَقِیَنِی مِنَ النّارِ بِقُدْرَتِکَ وَ تُدْخِلَنِی الْجَنَّهَ بِرَحْمَتِک»
بار پروردگارا! ای اله من! ای الله من! به رَبوبیّت تو، که مخصوص و ویژهی خودت گردانیدیاش، از تو میخواهم تا مرا از آتش وقایه کنی، با قدرت خودش، با توامندی خودت، با نیرومندی خودت، مرا از آتش وقایه کنی و با رحمت خودت مرا به بهشت برسانی، داخل بهشتم بگردانی.
در این جمله سه نکته وجود دارد، سه تا خواست وجود دارد، سه تا هدف قرار گرفته است، سه تا آرمان حضور دارد، اولین آرمانی که در این جمله هست، این هست که انسانِ کامل میخواهد مظهر رَبوبیّت الهی باشد. چون حضرت تمسّک و توسّل به رَبوبیّت برده، به ربّ برده است. ربّ، ما و شما هم هر روز چندین بار میخوانیم: «الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ». [۲] رب چه هست که حضرت پناه برده است؟ ربّ پرورش دهنده را میگویند. «الحمدلله رب العالمین». این رب کی هست؟ پرورش دهندهی عالمیان است. تربیت کنندهی عالمیان هست.
فراهم آوردن و افزون نمودن را هم ربوبیّت میگویند، من به این اسمِ تو و به این مقامِ تو توسل میجویم و تمسک میجویم که هم فراهم میآوری و هم افزون میکنی. فراهم آوردن و افزون کردن، متوجه حالتی هست پس از حالت دیگری، مثل اینکه بنده به دانشگاه میروم یا به مسجد میروم، حالتی دارم، در آنجا شارژ میشوم چه علمی چه عبادی، بعد که بیرون میشوم حالت دیگری دارم، پُر برمیگردم، خالی میروم، با کَسر و کمبود میروم، ولی با غنا و پُری برمیگردم. درجهای از کمال را کسب میکنم و درجهی دیگر را فرو مینهم.
یکی از معانی بسیار زیبای دیگر کلمه ربّ و ربوبیّت، به آرامش رسانیدن است. «الحمدلله رب العالمین»، ستایش خدائی را که به آرامش رسانندهی عالمیان است. کی انسان به آرامش میرسد؟ چرا تلاش میکنیم ماها؟ چرا کار میکنید شما؟ چرا شب بیداری میکشید شما؟ چرا مسافرت میکنید شما؟ چرا زحمت تحصیل را تحمل میکنید؟ چرا روزه میگیرید؟ نهایتِ نهایتش میرسد به اینکه میخواهیم به آرامش برسیم، چه آرامشی؟ هرکسی متناسب با درک خودش و فهم خودش.
اگر بررسیِ فلسفی و حکمی از مسئله به عمل بیاوریم، میبینیم فلسفهی تمام کنشهای انسانی برمیگردد به آرامش خواهی و آرامش جوئی، همه میخواهند دنبال آرامش، آنی که دنبال اقتصاد است میگوئیم چرا این همه جان میکَنی؟ میگوید برای اینکه به یک آرامش اقتصادی برسم دغدغهی خرج و مصرف را دیگر نداشته باشم! یکی دیگری میبینیم آرامشِ اقتصادیاش را فدای آرامش علمی میکند، فدای دانش میکند! چرا اینهمه شب بیداری میکشی کار نمیکنی؟ میگوید بهاندازهایِ که نیاز جسمانی من برطرف شود، به من میرسد، میدانم که از طریق تورّم مالی به آرامش نمیرسم ولی اگر بر دانش خود بیافزایم آرامش من تضمین خواهد شد، لذا تلاش علمی به خرج میدهد و بعضی دیگر تلاشهای برتری که متوجه زمینه های عرفانی و ربوبی میشود.
به هر حال، اصل قضیه را حضرت (ع) روی همین مسئله قرار میدهد: «اللّهُمّ إنّی أسْأَلُکَ یا اللَّهُ بِالرُّبُوبِیَّهِ الَّتِی تَفَرَّدْتَ بِها انْ تَقِیَنِی مِنَ النّارِ بِقُدْرَتِکَ».
آن دو تا مسئله دیگر را میگذاریم که اگر توانستیم شبهای بعد و اگر نتوانستیم هیچ!
قضیهی اصلی متوجهی این هست که حضرت (ع) میخواهد مظهر ربوبیت قرار بگیرد، کسیکه مظهر ربوبیت قرار گرفت، یک، از پرورش ربانی برخوردار است و دیگران را هم به پرورش ربانی هدایت میکند. از تربیت ربوبی خودش برخوردار است و دیگران را هم به سوی تربیت ربوبی میکشاند. از نقص و نارسائی آزاد شده است، نقایصی که در انسانهای معمولی مشاهده میشود در او مشاهده نمیشود، همهی نقصهایش زدوده شده است و به جای نارسائیها و نقصها، کمالات جای گرفته و شکوفا هستند و بالفعل حضور دارند، این شخص نه تنها کسری و نارسائیای و کمبودی ندارد که برخوردار از رسائیها و کمالات ربانی هست و دیگران را هم به همین جهت سوق میدهد. خوب دقت کنید که تنها داشتن مطرح نیست، دادن هم مطرح است! خودش پرورش ربانی یافته است، عین پرورش ربانی را به دیگران هم هبه میکند، میبخشد. خودش تربیت ربانی پیدا کرده و حاصل کرده است، تنها برای خودش نمیخواهد، سرریزه میشود به دیگران هم این را میرساند، خودش به نوعی از کمال ربوبی دست یافته است، منحصر به خودش قرار نمیدهد این کمال را تسری میدهد، به دیگران هم میرساند تا به جائی برسند که مورد توجه او هست و رضایتش را میتواند حاصل کند.
و در نهایت به آرامشی دست پیدا میکند این انسان که هر چه، هر حرکتی، هر امری، هرچیزی که مادون این مرتبه باشد، زیر کنترلش هست، دیگر دلش را نمیلرزاند، همان داستان همیشگی ما و شما، میرسد به مقام آرامش گُل محمد! گل محمد! بله؟ این فرزندت این بیست و یک ساله، بیست و دو ساله بود، تازه دانشگاه را هم تمام کرده بود، بله! فوق لیسانساش را هم گرفته بود، بله! سر چهار راه، موتور زد، میگوید: خیر است إن شاالله. خانهات را دزد برد! خیر است! روزی که من به دنیا آمدم مگر خانه داشتم؟ لباس هم تازه نداشتم، خانه را که بگذار باشد! آنی که آن روز که من نه آب خورده میتوانستم، نه غذا، نه راه رفتن بلد بودم، نه صحبت کردن، به من روزی رساند، آن هم چه روزیای! الان که خدائیاش به پایان نرسیده که من هراس پیدا کنم، خانهی مرا دزد برد، مغازه آتش گرفت، خُب گرفت که گرفت! این برخوردار شدنِ از این آرامش ربانی، نشانهی چه هست؟ نشانهی اینکه این شخص مظهر ربوبیت حق است.
معنای دیگری میتوانیم برای این مطلب بگوئیم که اگر، خوب دقت کنند، یک صلواتی بفرستند دوستان، اگر حضرت حقّ، از طریق اسم مبارک ربّ بر عبد تجلی کند، عبد به مقام مظهریت ربانی میرسد، خیلی خُب اینکه از آن ناحیه که خبری به اصطلاح در زمینهی نقص نیست، در زمینهی منع نیست، از جانب حق که منعی در کار نیست، از جانب صمد که منعی در کار نیست، منع از این طرف است؛ برای بنده، شوخی نمیکنم کسی هم که فرستاده است همین جا است، گفته بودم یک رایانه معمولی بفرستید، یک رایانه آخرین سیستم فرستاده است، حالا که این را آوردن من هر کار میکنم که روشن کنم یاد ندارم، چکار باید بکنم؟ حالا بگوئیم نقص از این کسیکه فرستاده هست یا نقص از بنده هست؟ این واقعیت است شوخی نمیکنم عین واقعیت است، پارسال فرستادند برای بنده.
مظهر ربّ قرار گرفتن در گِرَو آن است که آنچه نفسانی است از خویشتن دور کنیم، جای را برای تجلیّات حضرت او خالی کنیم، مصفّی بگردانیم، آماده بسازیم، تا برسیم به این همه توانمندی و به این همه عظمت و به این همه خوبیها! و اگر حضرت حق در آن شرایط خاص، با اسم مبارک ربّ بر ما تجلی کرد ما این مظهریت را پیدا میکنیم.
حالا بیائیم برگردیم به خودمان، سه چهار تا سوال مطرح میکنم شما را هم خسته ساختم، بنده هم امشب بیشتر از این دیگر نمیکِشَد، ما از خدا چه میخواهیم؟ شبِ ولادت آقا امام حسن (ع) است. روی فرش جشن عید ایشان هم نشستهایم، به هیچکسِ دیگری هم نگوئیم، وقتی دستها را به دعا بلند میکنیم از خدا چی میخواهیم؟ همین هدف را دنبال میکنیم؟ آرمانمان همین است که مظهر اسم مبارک ربّ قرار بگیریم و بعد که قرار گرفتیم آنوقت بشویم آقای دیگران؟! آنوقت بشویم ملک دیگران، آنوقت بشویم ارباب دیگران، اینها همه معنای ربّ است ها، آنوقت بشویم صاحب دیگران! آنوقت بشویم آقای دیگران، آنوقت بشویم دهندهی به دیگران نه گیرندهی از دیگران!
یک مثالی البته جوانهائی که در آن دوره نبودند و فقط گزارشها را شنیدند، نمونه را بنده ذکر میکنم بعد اینها از بزرگترهای خود بپرسند، بنده در همین دوره، سه روز صحبتهائی داشتم در هرات، عدهائی از بزرگها بودند اعم از شیعه و سنی، بحث روی انقلاب ایران بود و بحث روی شخصِ امام (ره) بود، موضوعی را که بنده به میان کشیدم این بود که با آمدن امام (ره) و تحقق پیروزیِ انقلاب، آن مملکتی یا آن ملتی که در روی زمین، غیر از اسکیموهای شمالِ قطبِ شمال، از انقلابش و از حضور این مرد اثر نپذیرفت کی بود؟ پنج روز هم وقت گذاشتم که کسانیکه میخواهند پاسخ بیاورند، بیاورند. مثلا بگویند فرانسه تأثیر نپذیرفت، نمیدانم انگلیس نپذیرفت، آمریکا نپذیرفت، سرخ پوستان نپذیرفتند، چینائیها نپذیرفتند، جنوب شرق آسیا نپذیرفت، جنوب غرب آفریقا نپذیرفت، کجا بودند که نپذیرفتند؟ امام (ره) چه داشت؟ ماشینهای خوبی داشت؟ چند تا شرکت را هدایت میکرد؟ شرکتهای بزرگ اقتصادی را؟ چند دوره ریاست جمهوری را پشت سر هم گذرانده بود؟ خیلیها آن را میشناختند حتی در خود ایران؟ اصلا میشناختند که این کی است؟ یا ظرفِ حدود شش هفت ماه، متوجه شدند که همچنین ایرانیای هم دارند که این تبعید است و به خارج و فلان و به همان. خوب دقت کنید، خوب دقت کنید و برای اینکه این نکته به جانهای ما بنشیند یک صلوات بلندی هم ختم بفرمائید. امام (ره)، مردم را، انسان روی زمین را به چه چیزی هدایت کرد؟ معکوسش، انسان های روی زمین از امام چه تربیتی پذیرفتند؟ این خیلی مهم است! اینها یاد گرفتند چگونه اقتصاد خودشان را شکوفا بسازند؟ چگونه با هزار و یک دوز و کلک و نیرنگِ ابلیسی خودشان را به قدرت های سیاسی برسانند؟ یا نه، طریق آدم شدن را یاد گرفتند؟ جان هایشان آمادهی پرورش انسانیت شد، برای تربیت ربّانی آمادگی گرفتند و آماده شدند و آن حمّاسهها را هم آفریدند! لذا تا روزی که شعاع این تجلی، حضور داشت و مظهر حضور داشت، همه با همهی وجود لمس میکردیم و میکردند که بله، افتخار، عظمت، آقائی، مال اینها هست! هر که دنبال این زمینه رفت، هرکه جانش را به این نور سپرد و به این جریانِ طاهر کننده و تطهیر کننده سپرد، دیدیم که به آقائی رسید، به والائی رسید، اگر مالک و ملکِ هیچ چیزی دیگری نشد، مالکِ نفس خودش شد، بر خویشتن، بر انانیت خویشتن، بر هواهای خویشتن توانست آقا باشد، غلبه بکند! عین جریانی که ما به افغانستان داشتیم، تا ما دل به حق سپردیم، حق با ما بود و چشمها همه متوجهِ ما بود، همین که دل به دنیا دادیم و به هوس هائی دنیائی سپردیم، تحت ربوبیت اسم ضالّ قرار گرفتیم، بیا دیگر درست کن! الان اینجا همانطور است، متأسفانه.
آقایون یا ادعا نکنیم که ما پیرو علی (ع) هستیم، یا اگر ادعا میکنیم بیائیم اهداف علی (ع)، آرمانهای علی (ع)، موضعگیری های علی (ع)، جهت گیری های علی (ع) را شناسائی کنیم و با همهی وجود دنبال کنیم، اگر آن کار را کردیم یقین کنید، آن دیگر به اختیار کسی نیست، همین که در خط، انسان قرار گرفت و در جهت قرار گرفت، نتیجه خود به خود آمدنی هست، برای اینکه، این جعلش و امرش، امر ربوبی هست، به اختیار کسی نیست، حتمی آمدنی است و اگر قرار گرفتیم، به همهی این زمینهها میرسیم، به آقائی میرسیم، به والائی میرسیم، به پاکی میرسیم، به کمال میرسیم، به عزت میرسیم، به آقائی بر خویش و بر دیگران دست پیدا خواهیم کرد و اگر خدای نخواسته، جهت را عوض کردیم، علی (ع) به راه خودش برود، ما هم به راه خودمان برویم، امام حسن (ع) به راه خودش برود، ما هم به راه خودمان برویم، آن هدف خودش را دنبال کند، ما هم اهداف خودمان را دنبال کنیم، یقیناً به آرامش که نخواهیم رسید هیچ! معلوم نیست که چه بدبختیها و سرزنشهایِ دیگری هم ما را تعقیب کند.
که امیدوار هستیم خداوند به حق این شب بزرگوار و به حق این مولود عزیز و شریف، جان های ما را آمادهی پذیرش معارف علوی بگرداند!
بارپروردگارا! تو را به دردهای دل علی (ع)، تو را به خوشی های دل علی (ع)، تو را به جان فاطمه (س)، تو را به نور امام حسن (ع) و امام حسین (ع)، جانهای ما را در راه تربیت ربانی خودت قرار بده!
ما را از شر دشمنان خودت و دشمنان خودمان در پناه خود نگهداری بفرما!
و علی ارواح المؤمنین و المؤمنات ثواب الفاتحه مع الصلوات.
اللهم صل علی محمد و آل محمد.
[۱]– دعای مباهله امیرالمؤمنین علی علیه السلام. الإقبال بالأعمال الحسنه، ابن طاووس، على بن موسى (م ۶۶۴ ق)، ج۲، ص۳۶۰. (الحدیثیه)
«اللّهُمَّ إنِّی… أسْأَلُکَ یا اللَّهُ بِالرُّبُوبِیَّهِ الَّتِی تَفَرَّدْتَ بِها أنْ تَقِیَنِی مِنَ النّارِ بِقُدْرَتِکَ وَ تُدْخِلَنِی الْجَنَّهَ بِرَحْمَتِک».
[۲] – سوره فاتحه، آیه ۲.
شما هم دیدگاه خود را بنویسید