جلسه ۱۰: مظهر اسم رحمان
اعوذ بالله سمیع العلیم من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین، الحمدلله الأولِ بِلا اول کان قَبله و الأخِرِ بِلا آخر یَکونُ بَعدَه، الّذِی قَصُرَت عَن رُؤیتِهِ اَبصارُ النّظَارین و عَجَزَت عن نَعته اوهام الواصفین، ابتدأ بِقدرتهِ الخَلق إبتداءً، واخترعَهُم عَلی مَشیَّتِهِ إختراعاً، ثُمّ سَلَکَ بِهِم طَریقَ إرادَتِه، وابعَثَهُم فِی سَبیل مَحَبِّتِه، ثُمَّ الصّلوهُ و السّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِهِ و أشرَفِ بَرِیَّتِه، الّذِی سُمِّیَ فِی السَّماءِ بِأحمَد وَ فِی الأرضین بّأبّالقاسِم المُصطفَی مُحَمّد صَلواتُ اللهِ و سَلامُهُ عَلیه وَ عَلی بنِ عَمِّهِ سَیّدِ الموحدین امامَ العارفین عَلِی بن ابیطالب و اولادِهِ المُنتَجَبِین.
بار دیگر جهت خشنودی ارواح جمیع انبیاء و شهداء و خشنودی ارواح رفتگان این جمع، قلب امام زمان علیه السلام اجماعاً صلواتی ختم بفرمائید.
همچون شبهای گذشته، امشب نیز بعون الله به یکی دیگر از آرمانهای علی بزرگ (ع) عطف توجه میدهیم و خواهیم کوشید با برگذار کردنِ به اختصار، امّهات مطالب مربوطِ به این زمینه را خدمت سروران عزیز تقدیم داشته باشیم.
این آرمان علی علیه السلام یکی از والاترین، شایستهترین، دقتِنظرطلبترینِ آرمانهائی هست که انسان میتواند در سلسلهی آرمانهای یک انسان مورد توجه و شناسائی قرار بدهد، علتش هم آنست که حضرت علی (ع) به زمینهائی و مقولهائی و امری پناه برده و تمسک جسته است که در سلسلهی خلقت، جایگاهی کاملاً ویژه و بسیار بسیار بسیار عالی و شریف و عزیز دارد.
حضرت (ع) میفرماید: «یا رَحْمانُ ارْحَمْنِی بِرَحْمَتِکَ»[۱] ای همه مهر و مهرورزی، ای همه مهربانی و دهش، ای همه جود و بخشایش، ای عشق مطلق، ای مهر ورزیِ مطلق، با مهرورزیِ خودت، با عشقِ خودت به من رحم فرمای! «وَ جُدْ عَلَیَّ بِفَضْلِکَ وَ جُودِکَ»[۲] و با فضل و جود خود مرا سرافراز گردان، مرا به کمال جوادیت نائل بساز «وَ نَجِّنِی مِنْ عِقابِکَ»[۳] و از عقاب خودت، از سختگیری خودت، مرا نجات عنایت فرمای! «وَ أَجِرْنِی مِنْ عَذابِکَ»[۴] و از عذابت برکنارم بگردان.
در رابطهی با صفت رحمانیت حق و اسم مبارک رحمان، دوستان چیزهای زیادی شنیدند، به ویژه که مسلمین از اولِ مرحلهی تمیز و مرحلهی آموزش، متوجهِ این نام مبارک هستند، از آوانِ کودکی که پدر مادرها برای بچه، چه مستقیم و چه غیرمستقیم زمینههائی را میآموزند، یکی کلمهی مبارکه یا آیهی مبارکهی بسم الله هست که در آن کلمه اسم مبارک رحمان و رحیم گنجانیده شده و حضور دارد و بعدها هم که شخص به مرحلهائی میرسد چه در حدِ وظیفهی دینی و شرعی و چه قبل از آن به صورت الگوبردای از بزرگان، نماز میخواند، با شروع به حمد در آیهی دوم باز با این اسم مبارک آشنا میشود و مواجه میگردد.
رازهای ویژهائی دارد که باید بکوشیم از طریق ترجمهی دقیق و عمیق این واژه بتوانیم خودمان را به آن رازها برسانیم و به این نکته متوجه بشویم که چرا علی (ع) با آن عظمت، این آرمان را مورد توجه خودش قرار داده است.
واژهی رحمان اگر بخواهیم به فارسی آن را ترجمه کنیم، از ترجمههای متعددش یکی بسیار مهرورز است، کسی که بسیار مهرورز به دیگران باشد به او رحمان میگویند در زبان عربی، بسیار مهرورز، بسیار مهربان، بسیار دلسوز، بسیار پُرلطف و یکی از معانی بسیار عمیقش، بسیار پُرتوجه، بسیار پُرتوجهِ محبت آمیز، بسیار پُراحسان و دهش، به کسی که همچنین خصائلی داشته باشد، رحمان گفته میشود.
خودِ این موجود که رحمان هست، وقتی نسبتِ به خلق، موضعگیریاش را تماشا میکنیم میبینیم که به دیگران هستیِ زیبا میدهد، نه تنها هستی میدهد، بواسطهی همان شدت توجه و شدت مهرورزی که دارد، به دیگران هستیِ زیبا میدهد و میبخشد، روزیِ بالاننده، رشد دهنده، عنایت میکند، عمر مُکفی میبخشاید، هدایت لازم را عنایت مینماید، راهِ رسیدن و شکوفا ساختن کمالات را جلوشان باز میکند و به این راه دلالتشان میدارد، جهتِ سود و عالیترین سود را برایشان نشان میدهد و به رمیدنِ از زیان و رهیدنِ از زیانهای متنوع فرمان میدهد و در نهایت از خلق نعمتی را دریغ نمیکند.
در بخش هستیشناسی، چه آنهائی که از منظر حکمت با حضرت حق برخورد میکنند، مثل صدرا و تابعینش و چه آنهائی که از منظر عرفان چون ابنعربی و متابعانش، نظرِ به هستی دارند و هستیشناسیِ مورد نظر خودشان را تبیین میکنند، همه بلا استثناء به این نکته معترفاند و به بیان و شرح این نکته میپردازند که خداوند از طریق اسم مبارک رحمان به همهی موجودات آسمانی، در همهی مراتب وجودی، خواه آنهائی که در عالم ملکوتاند و خواه آنهائی که پائینتر، یعنی با تجلی از طریق این اسم، چیزی که داده هستی هست، وجودشان از ظِلال و سایهها و رَشحات این اسم مبارک است و لذا در گفتههایشان هست که گاهی وقت دست به دعا بلند میکنند یا غیر این زمینهها وقتی صحبت از هستیمداری و هستیشناسی میشود، میگویند حق، رحمان در دنیا هست و رحیم در آخرت، در بعضی از ادعیه هم هست، «یا رَحمنَ الدُنیا و رَحیمَ الأخِرَه».[۵] یعنی چه؟ یعنی خداوند از طریق بسطِ فیضِ وجودِ، رحمانیت خودش را به نمایش گذاشته است، برای همهی موجودات، چه ارضی، چه سماوی، چه مربوط به جمادات باشد، موجودات طبیعی باشد، چه مربوط به نباتات باشد، چه به حیوانات، چه به انسان، چه به فرشتگان، بسطِ وجود را، گسترش وجود را، تجلّی گونههای وجود را از طریق اسم مبارک رحمان به نمایش گذاشته است.
حالا چرا رحیم در آخرت؟ چون در آخرت برای همه، اینجا باز یک شاخهای جدا میشود، عدهای معتقدند که رحمت خاصهی حضرت او در آخرت به مؤمنین اختصاص دارد، رحیمِ در آخرت هست، آنهائی را که به بهشت رهنمون میشود و از نعمات بهشتی برخوردار میسازد مربوطِ به آن زمینه میشود، درحالیکه عدهی دیگری میگویند آنهائی که حتی به جهنم میروند، جهنم خود نعمتی دیگر است که با رفتنِ به جهنم، زمینهی تطهیر و تهذیب و تذهیب آنها را حضرت حق فراهم میکند و تمسکی و توسلی و دلیلی و برهان قَیِّمی که دارند، کلام خودِ حضرت حق است، در سورهی مبارکه رحمان داریم که «یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ»[۶] «هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ»[۷] میبینید از جهنم صحبت میکند، این جهنم است که مجرمان تکذیبش میکردند، نه بابا دروغ است که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت؟ هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ ﴿۴۳﴾ یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ ﴿۴۴﴾ فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۴۵﴾[۸] خودِ این آتشها همه نعمتاند، آلاء الهیاند، تطهیر کنندهاند، تهذیب کنندهاند، زنگار زدایاند، ناخالصیهای وجود را میزدایند و شخص را آمادهی برای نعمتهای خاصهی حضرت حق میگردانند.
به هر حال، خوب دقت کنند دوستان، این بخش را دوباره ذکر میکنم، برای اینکه به خودمان برمیگردد و به آرمانشناسیِ ما و مقارنهی آرمانهای ما با امیرمؤمنان (ع) برمیگردد، رحمان کسی هست که به خلق، هستیِ زیبا میبخشد، روزی بالاننده میبخشد، عمر مُکفی، هدایت لازم عنایت میکند، راه رسیدن و شکوفا ساختنِ کمالات را مینمایاند، جهت سود را نشان میدهد، به رمیدنِ از زیان فرمان میدهد، از خلق نعمتی را دریغ نمینماید.
حال میرسیم به این نکته که اگر حضرت حق بر سالکی و عبدی از طریق اسم مبارک رحمان تجلی کند، این فرد مظهرِ اسم مبارک رحمان قرار میگیرد، مظهر حضرت حق قرار میگیرد و چون مظهر قرار میگیرد و عیناً جَعل، جَعلِ هستی شناسانه و عبودی هست، اولاً خودش تجسم مهرورزی هست، الگویِ دلسوزی میشود، اینجاست دیگر برگردیم به خودما، نماد الطفات و لطف میگردد، مجسمهی توجه، احسان، نیکوئی، جود و بخشش قرار میگیرد، ما میخواهیم چه بشویم؟ چه بدست بیاوریم؟ آرمانهایما همچنین چیزهائی است؟ میخواهیم تجسم مهرورزی باشیم؟ خُب اگر بخواهیم تجسم مهرورزی باشیم بایست دنبال سرمایهائی برویم که جزء مهرورزی از آن چیزی نمیتَراود، بنده نمیشناسم این سرمایه چه هست، کسانی که میشناسند به بنده لطف بفرمایند معرفی کنند، که این سرمایه چه هست تا انسان دنبالش برود و بندهی حقیرِ فقیرِ بدبخت، دنبالش بروم و از آن مایه بگیرم و پُر بشوم که جزء مهرورزی از من چیز دیگری تبارز و تجلی نکند، دنبال همین چیز هستیم؟ همین سرمایه هستیم؟
شاید بعضیها از جوانها بگویند، علم! اینهمه عالمان بیعمل و بدتر از آن بدعمل را در دورهی خودمان دیدیم و شنیدیم که فسادهای بسیار ننگینِ اجتماعی از ناحیه آنها بود و هست، اینها نه به خود مهرورزی داشتند نه به دیگران، نه حتی به مقولهی علم، به شخص علم!
آقایون رهبرهای سیاسی ما جاهل بودند، از جهلهی جامعهی ما بودند یا عالمانِ جامعهی ما؟ اینها به چه چیزی مهر ورزیدند؟ مهرشان به چه چیزی و به چه کسی اثبات شد؟ حتی میبینید علم نیست، علم اگر آن مایه و سرمایه و بُنمایه و جانمایهیِ مهرورزی را نداشته باشد، به کینه ورزی بدل میشود، همین آقایون یا مشابهان اینها در سایر ممالک، هرجا، بلا استثناء، میگوئیم برای فرزندان خودشان چه زمینهائی از مهرورزی را ارائه کردند؟ چه سرمایهائی از مهر ورزیدن را به ارث نهادند و انتقال دادند؟ اکثر بدبختیهای عمدهی جوامع، اعمّ اسلامی و غیراسلامی، علتُ العللش همین علمایِ بیعملِ فاسد هستند، پس علم تنها، علم تهذیب نشده و تذهیب نشده، علم تزکیه نشده، علم مهار نشده، علم مسئولیت نپذیرفته، علم تطهیر نشده نمیتواند انسان را به الگوی مهرورزی، تجسم مهرورزی بدل کند، چه هست؟ باید دنبالش رفت و پرسید و جان کَند و تحقیق کرد و تجربه کرد و بعد رسید به آن سرمایهائی که آن سرمایه انسان را دارندهی خودش را به تجسم و الگویِ مهرورزی بدل کند. اگر بگوئیم پول است، که خُب میبینیم که متأسفانه این دیگر الان هیچ کسی در روی زمین نمیگوید که بله ثروت میتواند چنین کارهای باشد یا ریاست میتواند چنین کارهای باشد، این باید از خود علی (ع) بپرسیم، حالا فعلاً میگذریم و میرویم.
وقتی حق با این اسم رحمان بر عبد تجلی کرد چون مظهر حق میگردد و مظهر تامّهی اسم مبارک رحمان میشود، به مجسمهی توجه و الطفات و احسان و نیکوئی بدل میشود، توجه به کی؟ به همه چیز از یک طرف، چون همانطوری که گفتیم خداوند رحمان الدنیا و رحیم الاخره هست، مظهرش هم همینطوری است. حالا اگر کمی از سختگیری کنار بکشیم و بیائیم بپرسیم، آیا ما خودمان به خودمان توجه داریم؟ آن دلسوزیِ شایسته به خودمان، حرفهای شبهای گذشته یاد شما باشد، نه به خانهیمان، به خانهیمان دلسوزی داریم، دیوارهایش را خیلی پاک میکنیم، مبلمانهایمان را هفته شش بار اُتو میزنیم، شانزده بار دستمال میکشیم، جارو میکشیم، دیوارها را همانجور میلیسیم به قول یکی از دوستان، ماشینما را همانطور، هفتهای چندبار ماشین خود را میشوئیم؟ دلمان را هفتهای چند بار میشوئیم؟ عقل مان را هفتهی چند بار میشوئیم که این اندیشههای نادرست را بزدائیم؟ تخیلاتما را ماهی چند دفعه سَر میکشیم که خیالات واهی و ابلهانه را از این بیرون بریزیم؟ ما همه انسانهای خوبی هستیم، شریفی هستیم، بر فرش علی (ع) نشستهایم، بر فرش حسین (ع) نشستهایم، هفتهای چندبار این کار را میکنیم؟ هفتهای چند بار اخلاصمان را وارسی میکنیم که به خدا این اخلاصمان چقدر هست؟ آیا گرد و خاکی نگرفتدش؟ به ائمه (ع)، به حسین (ع)، به علی (ع) چقدر هست؟ زنگاری نپذیرفته است؟
وقتی این اسم و حضرت حق از طریق این اسم بر عبد تجلی کرد، این بنده میشود مجسمهی توجهات به هستیِ خودش، نه به بیرون! خودش را، ذاتش را، حقیقت هستیاش را، هویت ربانیاش را توجه میکند و نسبت به آن دلسوز است، نسبت به آن مهرورز است، نسبت به آن میکوشد، اینجا آن بحثهای دیگر پیش میآید که عرض کردم، دوباره میخوانم، دقت کنید، راه رسیدن و شکوفا ساختنِ سرمایههای وجودی را بررسی میکند، به راههای رسیدن به کمالات وجودی توجه میکند، چه از خود، چه از دیگران! چه از دوست، چه از دشمن! خداوند اینطوری نبوده که به دوستان خودش، به ایمان آورندگان خودش، هستی بدهد اما به آنهائی که ایمان نمیآورند ندهد، به اینهائی که ایمان میآورند، چشم بدهد، عقل بدهد، دانش بدهد، زیبائی بدهد، ثروت بدهد ولی برای آنان که ایمان نمیآورند، ندهد «أَکْثَرُهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ»،[۹] «أَکْثَرَهُمْ لَا یَشْکُرُونَ»[۱۰] به همه میدهد، کسی هم که مظهر این اسم قرار میگیرد، همینطوری است، این دیگر این که است؟ کاری ندارد که است، یک موجود است، باید بدهی، بهش بدهی، مهر بدهی، توجه بدهی، لطف بدهی، دلسوزی بدهی، طهارت بدهی، کمال بدهی، راه را باز کنی تا برود، بابا ما این را نمیشناسیم! عیبی ندارد که نمیشناسی یا میشناسی، تو را نیاوردند که بشناسی و بدهی، تو مسئولِ دهش هستی، باید بدهی! راه رسیدن را باز میکند، جهتِ سود و عالیترین سود و بهترین سود و ارزش ناپیداترین سودِ ارائه میکند، روشن میکند.
چه سودی از این بهتر که این انسان، دلش اولاً به خودش بسوزد، چه سودی از این برتر که انسان اولاً خودش به خودش احترام بگذارد، ماها همه خیال میکنیم به خود احترام میگذاریم، آقائی که ادعا میکنی به خودت احترام میگذاری به خودت چه خدمتی کردهائی؟ خود را، حقیقت و گوهرِ هویتت را چه مقدار رشد دادهای؟ به کجایش رساندهائی؟ ما از بیرون صحبت نمیکنیم، میدانیم که هشت تا خانه داری، چهل تا کارخانه، اینها که خودت نیستی، خودت آنی هستی که او را از تو جدا کرده نمیتوانند و به بیشتر شدن و کمتر شدنِ این بِرون، هیچ تحولی در خودت پدید نمیآید، نه چشمت کمبینتر میشود یا پُرنورتر، پارسال پانزده تا کارخانه داری امسال چهل تا، چشمت نورانیتر نمیشود، گوشت هم شنواتر نمیشود، عقلت هم روشنتر نمیشود، ایمانت هم بیشتر نمیشود، اخلاصت هم برتر نمیشود، اینها که چیز بیرونی است.
به هر حال، اولاً این انسان تجسم مهرورزی، الگوی دلسوزی، نماد نماد الطفات و لطف، مجسمهی توجه، احسان، نیکوئی، جود و بخشش قرار میگیرد.
ثانیاً همهی این موارد را در اوجِ بیبدیلی تصاحب میکند، اینطوری نیست که باز روی دست داشته باشد، نخیر.
یک نکته و آن به قول خیلی از بزرگان عالَم حکمت و عرفان، نکتهٌ عرشیه: چرا در کلام معجِز نظام حضرت ختمی (ص) هست که «أنا و علی نور واحد» [۱۱] پیامبر (ص) نمیگوید من یک قدم یا یک سر و گردن از علی(ع) بلندترم و علی (ع) هم نمیگوید من یک سر و گردن از حسنین (ع) بلندترم «کُلُّنا نورٌ واحِد»[۱۲] این از همه آمده است.
برای این است که وقتی این تصاحب صورت گرفت و این جعلِ وجودی تحقق پیدا کرد، این والائیها و این شایستگیها در اوجِ عظمت وجودی خود، تحقق پیدا میکند.
و سوم، همهی موارد را در رابطهی با خود آن هم به دقت ابراز و اعمال میکند و لذا شما در زندگانی ائمه نگاه کنید و به خصوص زندگی حضرت امیر (ع) که بیشتر شرح شده از یک طرف و بیشتر دشمن داشته و بدگوی داشته و تحریفگَر داشته است از دیگر طرف. امام حسین (ع) را کشتند و چه زیبا کشتند و چه زود کشتند ولی علی (ع) را هزار و یک بار کشتند، در هر شبی هزار بارش کشتند، دلی میخواهد چون دل علی (ع) که این همه سال تحمل کند، امام حسین (ع) به یک روز کشتند، جوانهایش را هم کشتند، از صبح تا عصر تمام شد، ولی علی (ع) را چند هزار بار کشتند، وقتی به زندگی این بزرگوار نگاه میکنیم و رجوع میکنیم، میبینیم همهی زمینههائی که یاد کردیم در اوجِ اوجِ اوج نسبت به خودش اعمال کرده است و هیچ گوشهای را فروگذار نکرده است.
حتی شنیدهاید، حتی در زمینههای دست پنجم، دست دهم، مثلاً یکی از زمینههای دست دهم را بنده به یاد شما می آورم. با قنبر (ع) بیرون شد حضرت امیر (ع) که بیا برویم بازار که لباس بخریم، این دست دهم است شاید هم دست بیستم باشد، چون وقتی این زمینهها را با زمینههای علمی، با زمینههای دینی، اخلاص، توکل، پاکی، طهارت، زیبائی، شرافت، کمالهای دیگر مورد بررسی قرار میدهیم و مقایسه قرار میدهیم، اصلاً قابل قیاس نیست، میرود بازار، دو تا پیراهن میخرد، یکی نوتر یکی کهنهتر، نو را میدهد به قنبر (ع)، چرا؟ میگوید تو جوانی بایستی جوان پیراهنش نو باشد، برای من کسی عیب نمیگیرد. ببینید به ریز مطالب هم توجه میکند، ریز مطالب، خیلی مسئله ظاهری است، خیلی آبَکی است علَی الظاهر، ولی شدت توجه را نگاه کنید.
و چهارم که خیلی مهم است آن چیزهائی که قبلاً عرض کردیم، موارد عملی و عینیاش اینجا تحقق پیدا میکند، این موجودی که مظهر اسمِ رحمان قرار گرفته است به دیگران هویت و حضوری زیبا عنایت میکند. شما این داشمندان متعهد را در عالم اسلام در نظر بگیرید و بعد نگاه کنید چه شاگردانی تربیت کردهاند، از یک موجوداتِ معمولی، چه انسانهائی، که وقتی انسان به عظمت اینها نگاه میکند، به قول یکی از بزرگان اهل معرفت، بلندای عظمتشان طوری هست که سر که بلند میکنی کلاهت بیافتد پائین، اصلاً دیگر نمیرسی که کجا هست این؟ این به کجا رسیده؟ از چه چیزهائی، چه چیزهائی میسازند.
به هرات حدود یک ماه قبل، بنده عرضی داشتم این نکته را اجالتاً میگویم، چون فرصت کم است و من هم زیادتر از حدّ خودم و وقت خودم وقتتان را گرفتم، شما نگاه کنید به شخصیتی مثل امام خمینی (ره)، یک بار دیگر هم عرض کردم، به هرات مفصل این مسئله را شکافتم، با این انقلابی که راه انداخت در کجای زمین، کجایِ از زمین بود که تأثیر نپذیرفت؟ یک جای را برای بندهی حقیر بگوئید که به آنجا انقلابی که امام (ره) راه انداخت، هیچگونه تأثیری نکرد، در افغانستان، در پاکستان، در هندوستان، در قبرستان، کعدستان در همه جا، امام (ره) آمد از چه موجوداتی چه موجوداتی ساخت؟ جهتگیریها را چگونه تغییر داد؟ سود و زیانها را چگونه شناسانید؟ توجهها را از کجا به کجا آورد؟ دلسوزیها را از چه زمینههائی به چه زمینههائی منتقل کرد؟ این چکار شده است؟ این در حد وجودیِ خودش، مظهر اسم رحمان شده است، لذا برای امثال، البته شرمندهام که نمیتوانم خود و امثال خود را بگویم، برای امثال مطهریها شخصیتهای مرگ ناپذیر ساخت، آن هم نه در یک مملکت، در دو مملکت، در ده مملکت، در کل روی زمین، هویت میدهد، دیگر این به اختیار خودش هم نیست، در هرات این را عرض کردم، وقتی شخص اینطوری میشود، این به اختیار شخصِ امام (ره) نیست که ندهد، نمیتواند دیگر که ندهد، او لبریز شده، لبریز که شد میرسد به هرکس که در پرتو جلوهاش قرار گرفت میرسد، به دیگران خوراکِ نگرشی و کُنشیِ بالنده میدهد.
خوراک ما چیست؟ خوراکهای نگرشیما، یعنی از صبح تا شب روی چه زمینههائی فکر میکنیم، ذهنمان و عقلمان و خیالاتمان و قوهی واهمهیمان، روی چه چیزهائی دور میزند، آیا بالنده هست؟ ما را میبالاند؟ رشدمان میدهد؟ عظمتان میبخشد؟ شرافتمان میبخشد؟ طهارتمان میبخشد؟ کرامتمان میبخشد؟ عزتمان میبخشد؟ یا نه؟ دیروز همان بودیم امروز هم همان هستیم، آن هفته همین بودیم این هفته همین، پارسال همین بودیم، امسال همین! برو یک سال تو کار فکری میکردی، چکار میکردی؟ کار نبوده، ما داشتیم فکر را خراب میکردیم، تخریب میکردیم، ابطال میکردیم، لذا به جائی نرسیدیم.
به دیگران خوراک نگرشی و کنشی میدهد، افعالمان هم همانطور است، چرا؟ چون افعال سایهی افکار است، افکار که ضعیف بود، افعال هم ضعیف است، افکار که بالاننده نبود، اعمال هم بالاننده نیست، رفتار هم بالاننده نیست، ولی آن شخص و آن کس که این مظهریت را پیدا کرده است، هم خوراک نگرشی میدهد و بالاننده و هم خوراک کنشی.
و سوم راهنمائیهای عزتمند، آزادکننده، طهارتبخش، کرامتبخش، شرافتبار، هبه میکند، راهِ رسیدن را هبه میکند، موضع و جهت رسیدن را هبه میکند و در یک کلام، بحث را خلاصه میکنیم و از همه التماس دعا مینمائیم.
این انسان راهنمائیهایش همه عزتمند است، به چیزی که عزت تولید نکند راهنمائی نمیکند، ماها عزیزانِ دلمان، پارههای جگرمان، نورِدیدگانِما را به چه چیزی راهنمائی میکنیم؟ برو پسرم، عزیزم، دخترم، نور چشمم، فلان کار را بکن، این چه مقدار بر عزت وجودیاش میافزاید؟ نمیگوئیم بر سرمایهاش چقدر میافزاید؟! بر عزتِوجودیاش چقدر میافزاید؟
راهنمودهایش آزاد کنندهاند، از اسارتهایِ متنوع در زمینههای بِرون وجودی، در زمینههای بِرون محور، آزادش میکند، دیگر سیاستهای مسخره او را اسیر خودش نمیسازد، ریاستهای مسخرهتر هم او را اسیر خودش نمیسازد.
جالب اینکه یک نکته را خدمت شما عرض کنم، حالا مثلی که این آقای مرادی با شما یک دشمنی دیرینهای دارد، اگر گلایهائی داشتید از ایشان بکنید که تأکید میکند کِش بده، حالا نمیدانم چرا.
در ایران ما امامی داشتیم و بعدش هم فقیه دیگری را آوردند به رهبری سایر فقها انتخاب کردند، طلبههای ایران تلاش میکنند در بدنهی نظام جای بگیرند و برای نظام خدمت کنند، لذا یک نوع مسابقه بین طلبهها و روحانیون هست که خودشان را به این عزت برسانند و از طریق خدمت و قرار گرفتن در بدنهی نظام، به اسلام خدمتی بکنند، ما و شما سیسال قبل، کمونیستها آمدند ریختند، یک مملکت، یک کشور سوسیالیستی آمد به مملکت ما ریختند و مملکت را به اسارت درآوردند و آنچه شد و آنچه نباید میشد، شد، ولی همه قیام کردند و به خصوص در رأس روحانیت بود، الان یک چیزی بگویم، شما به هیچ کس نگوئید ها دیگر، شما را همین امشب قسم میدهم به همین دینگ دینگک آخرت، شماها به کسی نگوئید، الان که چهل و چهار تا یا چهل و دو تا یا چهل و شش تا کشور آمده، باز طلبهها همان تلاش را دارند که در بدنهی نظام برسند، روحانی، شیعه، با عبا و عمامه، تلاش میکند خدمت گذار دولت بشود، حالا این تا کجا اسیر است؟ شیطان هم نمیفهمد، من که هرچه با شیطان رفاقت دارم، ازش پرسیدم که این را چقدر اسیر کردی؟ گفت تو بچهائی برو کنار! تو حالا حالا نمیفهمی، برو کنار برو! بابا ما که چهل سال است کفشبردار تو هستیم اقلاً یک رازی بگو ما هم بفهمیم، نه، تو بچهائی تو نمیفهمی! این میخواهد به اسلام خدمت کند! میبینید چکار میکند انسان را؟ اسارت را تا کجا دامن میزند و تا کجا ژرفا میبخشد!
ولی آن انسان، راهنمائیهایش عزتآور، آزادکننده، طهارتبخش، طهارتهای ذهنی میبخشد، طهارتهای خیالی، طهارتعقلانی، طهارتایمانی، طهارتروحانی، قدسی و اینها بعکسش.
راهِ رسیدن به آرامشِربانی را باز میکند، آقایون میخواهید قسم بخورم، نمیخواهید خود شما تحلیل کنید، بروید ببینید، پنج شاخه بیشتر زمینههای انسانی ندارد، یا ثروت است، یا شهرت است، یا قدرت است، یا ریاست است یا لذت است، دیگر بیشتر نیست. بروید هرچه فکر دارید و هرچه متفکر دارید جمع بکنید بگوئید آقا از طریق این شاخهها چه کسی به آرامش رسیده است؟ تا بندهیِ بدبخت که پنجاه سال، چهل سال، کفشبرداری حضرت شیطان را کردم من هم بفهمم بالاخره، زشت است پشت تریبون قرار بگیرم اما نفهمم.
موضع و جهتِرسیدن به سودِ بیهمتا، سودِ بیهمتا، سودِ بینظیر را برایش معین میکند، اگر در این موضع بودی میشوی عکس برگردانِ سلمان فارسی (ع) و ابوذر غفاری (ع) و بلال حبشی (ع) و امثالهم، عمار یاسر (ع)، کمیل بن زیاد (ع) و اگر نبودی هیچ.
و بالاخره این انسان در یک کلام زمینهی گسترشِ عشقِ همه جانبه به خود و به همهی موجودات و به خالق خودش را، نمایان میسازد و شکوفا میسازد و محقق میسازد.
شب آخری هست، ده شب شما را زجر دادم، ناراحت ساختم، دردسر دادم، شما به کرامت علی (ع) بر من ببخشائید و به بزرگواری علی (ع) از چرندیاتی که گفتم دیده بَربندید، اما این یک نکته را بنده هم تمنا دارم، روی زمینههائی که به عرض رساندم، مال بنده که نبود مال علی (ع) بود، یک مقایسهای بین آرمانهای خودمان، آرمانهای نزدیکانِمان، آرمانهای رهبرهای سیاسیمان و آرمانهای علی (ع) داشته باشیم.
به امیدی که خداوند به آبروی علی (ع) و اولادش، به دردهای دلِ علی (ع) و اولادش، درهای کمالات ربانی را به روی همهی ما و مؤمنین و مسلمین و مستضعفین جهان باز بفرماید.
والسلام علیکم و علینا و علی عباد الله الصالحین، برخاتم انبیاء محمد صلوات.
اللهم صل علی محمد و آل محمد.
[۱] – دعای مباهله امیرالمؤمنین علی علیه السلام. الإقبال بالأعمال الحسنه، ابن طاووس، على بن موسى (م ۶۶۴ ق)، ج۲، ص۳۶۱. (الحدیثیه)
[۲] – همان.
[۳] – همان.
[۴] – همان.
۱- بحار الأنوار، مجلسی، محمد تقی (م ۱۰۰۶ هـ)، ج۸۸، ص۳۵۵، کتاب الصلاه، باب صلاه الحاجه؛ ح۱۹.
[۶] – سوره رحمن، آیه ۴۴.
[۷] – سوره رحمن، آیه ۴۳.
[۸] – سوره رحمن، آیات ۴۳ تا ۴۵.
[۹] – سوره بقره، آیه ۱۰۰.
[۱۰] – سوره یونس، آیه ۶۰. سوره نمل، آیه ۷۳.
[۱۱] – «خلقت أنا و علی بن ابی طالب من نور واحد». علل الشرائع، شیخ صدوق، محمد بن علی (م ۳۸۱ هـ)، ج۱، ص۱۳۴و فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، ابوعبدالله (م ۲۴۱ هـ)، ج۲، ص۶۲۲.
[۱۲] – بحار الأنوار، مجلسی، محمد تقی (م ۱۰۰۶ هـ)، ج۲۶، ص۶، کتاب الامامه؛ باب نادر فى معرفتهم صلوات الله علیهم بالنوارانیه؛ ح۱.
شما هم دیدگاه خود را بنویسید